ارسال شده توسط تاسیانه در 88/6/26:: 2:35 عصر

می آیند و می خوانند و می روند.
شاید انتظار پیامی را دارند.
در حالی که چشمهایشان جز تیرگی را نمی بیند و گوش هایشان جز هیاهو را نمی شود و اندیشه شان جز توهم را نمی زاید.

باران بر زمین میبارد . آفتاب بر زمین میتابد.
از گندم زار  گندم می روید.
از گلستان گل به بار می نشیند.
کویر تشنه حتی از بلعیدن آب هم ناتوان است.


کلمات کلیدی :