سفارش تبلیغ
صبا ویژن


ارسال شده توسط تاسیانه در 93/7/11:: 7:20 عصر

زنون(ذوالنون) حکیم، مردی را بر ساحل دریا اندوهگین دید که بر دنیا غم می خورد.
حکیم به او گفت: بر دنیا غم مخور، اگر در نهایت توانگری در کشتی بودی و کشتی ات در دریا شکسته بود و در حال غرق شدن بودی، آیا نهایت آرزوی تو این نبودکه نجات یابی به قیمت از دست دادن تمام دارائیت؟
گفت: آری،
پس به او گفت: اگر بر دنیا فرمانروایی داشتی و همه افراد پیرامونت قصد کشتن تو را داشتند آیا آرزوی تو نجات یافتن از دست آنان نبود حتی به بهای از دست دادن هر آنچه داری؟
گفت: آری،
گفت اکنون گمان بر تو همان توانگر هستی و اینک همان پادشاه که ثروت و قدرت را از دست داده ای ولی جانت را به سلامت حفظ کرده ای.
مرد به سخن او آرام گرفت.


کلمات کلیدی :

ارسال شده توسط تاسیانه در 93/7/6:: 7:49 صبح

جوانی می خواست ازدواج کند به پیرزنی سفارش کرد تا برای او دختری پیدا کند …

پیرزن به جستجو پرداخت، دختری را پیدا کرد و به جوان معرفی کرد وگفت این دختر از هر جهت سعادت شما را در زندگی فراهم خواهد کرد

جوان گفت: شنیده ام قد او کوتاه است

پیرزن گفت:اتفاقا این صفت بسیار خوبی است، زیرا لباس های خانم ارزان تر تمام می شود

جوان گفت: شنیده ام زبانش هم لکنت دارد

پیرزن گفت: این هم دیگر نعمتی است زیرا می دانید که عیب بزرگ زن ها پر حرفی است اما این دختر چون لکنت زبان دارد پر حرفی نمی کند و سرت را به درد نمی آورد

جوان گفت: خانم همسایه گفته است که چشمش هم معیوب است

پیرزن گفت: درست است ، این هم یکی از خوشبختی هاست که کسی مزاحم آسایش شما نمی شود و به او طمع نمی برد.

جوان گفت: شنیده ام پایش هم می لنگد و این عیب بزرگی است

پیرزن گفت: شما تجربه ندارید، نمی دانید که این صفت ، باعث می شود که خانمتان کمتر از خانه بیرون برود و علاوه بر سالم ماندن، هر روز هم از خیابان گردی ، خرج برایت نمی تراشد

جوان گفت: این همه به کنار، ولی شنیده ام که عقل درستی هم ندارد

پیرزن گفت: ای وای، شما مرد ها چقدر بهانه گیر هستید، پس یعنی می خواستی عروس به این نازنینی، این یک عیب کوچک را هم نداشته باشد!


کلمات کلیدی :

<      1   2