سفارش تبلیغ
صبا ویژن


ارسال شده توسط تاسیانه در 87/12/18:: 6:49 عصر

به یاد داشته باش:

تعلیم به نادان همان قدر بی ثمر است که بخواهیم با صابون ذغال را سفید کنیم.


آدم های حقیر،انسانهای والا را دیوانه میپندارند. چرا که این انسانها سرشت نامعقول تری داشته و به سمت چیزهای استثنائی جذب میشوند:چیزهایی که هیچ جذابیتی برای بسیاری از مردم ندارند .


کلمات کلیدی :

ارسال شده توسط تاسیانه در 87/12/1:: 12:20 عصر

همه کسانی که با تو می خندند دوستان تو نیستند.

 مثل آلمانی

 

بجاست دوستی بخواهی که به روزهایت تلاش و به شبهایت آرامش بخشد .
جبران خلیل جبران


کلمات کلیدی :

ارسال شده توسط تاسیانه در 87/11/15:: 7:25 عصر


A small crack appeared On a cocoon.

روزی سوراخ کوچکی در یک پیله ظاهر شد.


A man sat for hours and watched

Carefully the struggle of the butterfly

To get out of that small crack  of cacoon.

شخصی نشست و ساعت ها تقلای پروانه برای بیرون آمدن

از سوراخ کوچک پیله را تماشا کرد.


Then the butterfly stopped striving .

It seemed that she was exhausted and couidnot  go on trying.

 
آن گاه تقلای پروانه متوقف شد و به نظر می رسید

که خسته شده،و دیگر نمی تواند به

تلاشش ادامه دهد.


The man decided to help the poor creature.

He widened the crack by scissors.

The butterfly came out of cocoon easily, but her body was

Tiny and her wings were wrinkled.

آن شخص مصمم شد به پروانه کمک کند

و با برش قیچی سوراخ پیله را گشاد کرد.

پروانه به راحتی از پیله خارج شد،

اما جثه اش ضعیف و بال هایش چروکیده بودند.

 

 

The man continued watching the butterfly.

He expected to see her wings become her body.

But it did not happen!

 
آن شخص به تماشای پروانه ادامه داد .

او انتظار داشت پر پروانه گسترده و مستحکم شود

و از جثه ی او محافظت کند.

اما چنین نشد!

 

 

As a matter of fact,the butterfly to crawl on

The ground for the rest of her life,

For she could never fly.

در واقع پروانه ناچار شد همه ی عمر را روی زمین بخزد

و هر گز نتوانست با بال هایش پرواز کند.

 

 

The kind man did not realize that God had arranged the limitation of cocoon.

And also the struggle for butterfly to get out of it,

so that a certain fluid could be discharged from her

body to enable her to fly afterward.

آن شخص مهربان نفهمید که

محدودیت پیله و تقلا برای خارج شدن از سوراخ ریز

آن را خدا برای پروانه قرار داده بود،

تا به آن وسیله مایعی از بدنش ترشح شود

و پس از خروج از پیله به او امکان پرواز دهد.

 

 

Sometimes struggling is the only thing we need to do .

گاهی اوقات در زندگی فقط به تقلا نیاز داریم.

 

 

 If God had provided us with n easy life to live without any difficulties,

Then we become strong,and could not fly.

 
اگر خداوند مقرر می کردبدون هیچ مشکلی زندگی کنیم،

فلج می شدیم ،به اندازه ی کافی قوی نمی شدیم و هرگز نمی توانستیم پرواز کنیم.

 

 

 I asked for strength,and He provided me

with enough difficulties

To become strong.

I asked for knowledge and He provided me

من نیرو خواستم و خداوند مشکلاتی سر راهم قرار داد، تا قوی شوم.

من دانش خواستم و خداوند مسایلی برای حل کردن به من داد.

 

I asked for prosperity and promotion,

and He provided me with ability

to think and hands to work.

I asked for bravery ,nd He provided

Me with abstacles to overcome.

من سعادت و ترقی خواستم و خداوند به من

قدرت تفکر و زور بازو داد تا کار کنم.

من شهامت خواستم و خداوند موانعی سر راهم قرار داد،

تا آنها را از میان بردارم.

 

 

I asked for motivation,and He showed me eople who needed help.

I asked for love and He provided me with opportunity

To give love to others.

 
من انگیزه خواستم و خداوند کسانی را به من نشان داد که نیازمند کمک بودند.

من محبت خواستم و خداوند به من فرصت داد تا  به دیگران محبت کنم.

 

 
I did not get what I wanted?..

But

I was provided with what I needed.

 
من به آنچه خواستم نرسیدم...

اما آنچه به آن نیاز داشتم ،به من داده شد.


کلمات کلیدی :

ارسال شده توسط تاسیانه در 87/11/11:: 4:11 عصر
به راه باید رفت
و در نشستن با هرکه
هر کجا
هروقت
از احتیاط نباید گذشت
که یک دقیقه غفلت
بسا
که حاصل آن
سالها در بدری ست.

کلمات کلیدی :

ارسال شده توسط تاسیانه در 87/11/8:: 1:6 عصر

کسی که بر سر نرد جهان قمار نکرد
سیاه روزی و بدنامی اختیار نکرد
خوش آنکه از گل مسموم باغ دهر رمید
برفق گر نظری کرد، جز به خار نکرد
به تیه فقر، ازان روی گشت دل حیران
که هیچگه شتر آز را مهار نکرد
نداشت دیده‌ی تحقیق، مردمی کاز دور
بدید خیمه‌ی اهریمن و فرار نکرد
شکار کرده بسی در دل شب، این صیاد
مگو که روز گذشت و مرا شکار نکرد
سپهر پیر بسی رشته‌ی محبت و انس
گرفت و بست بهم، لیک استوار نکرد
مشو چو وقت، که یک لحظه پایدار نماند
مشو چو دهر، که یک عهد پایدار نکرد
برو ز مورچه آموز بردباری و سعی
که کار کرد و شکایت ز روزگار نکرد
غبار گشت ز باد غرور، خرمن دل
چنین معامله را باد با غبار نکرد
سفینه‌ای که در آن فتنه بود کشتیبان
برفت روز و شب و ره سوی کنار نکرد
مباف جامه‌ی روی و ریا، که جز ابلیس
کس این دو رشته‌ی پوسیده پود و تار نکرد
کسی ز طعنه‌ی پیکان روزگار رهید
که گاه حمله‌ی او، سستی آشکار نکرد
طبیب دهر، بسی دردمند داشت ولیک
طبیب وار سوی هیچ یک گذار نکرد
چرا وجود منزه به تیرگی پیوست
چرا محافظت پنبه از شرار نکرد
ز خواب جهل، بس امسالها که پار شدند
خوش آنکه بیهده، امسال خویش پار نکرد
روا مدار پس از مدت تو گفته شود
که دیر ماند فلانی و هیچ کار نکرد

پروین اعتصامی


کلمات کلیدی :