سفارش تبلیغ
صبا ویژن


ارسال شده توسط تاسیانه در 90/6/3:: 8:14 عصر

عاشقش بودم عاشقم نبود

وقتی عاشقم شد که دیگه دیر شده بود

حالا می فهمم که چرا اول قصه ها میگن؛ یکی بود یکی نبود!

یکی بود یکی نبود. این داستان زندگی ماست.

همیشه همین بوده. یکی بود یکی نبود ...

برایم مبهم است که چرا در اذهان شرقی مان "با هم بودن و با هم ساختن" نمی گنجد؟
و برای بودن یکی، باید دیگری نباشد.

هیچ قصه گویی نیست که داستانش این گونه آغاز شود، که یکی بود، دیگری هم بود ... همه با هم بودند.

و ما اسیر این قصه کهن، برای بودن یکی، یکی را نیست می کنیم.

از دارایی، از آبرو، از هستی. انگار که بودنمان وابسته به نبودن دیگریست.

انگار که هیچ کس نمیداند، جز ما. و هیچ کس نمی فهمد جز ما.

و خلاصه کلام اینکه : آنکس که نمی داند و نمی فهمد، ارزشی ندارد، حتی برای زیستن.

و متاسفانه این هنری است که آن را خوب آموخته ایم.

هنر "بودن یکی و نبودن دیگری"


کلمات کلیدی :

ارسال شده توسط تاسیانه در 90/6/2:: 5:57 عصر

 


کلمات کلیدی :

ارسال شده توسط تاسیانه در 90/5/29:: 9:9 عصر

 


کلمات کلیدی :

ارسال شده توسط تاسیانه در 90/5/22:: 12:29 عصر

سازنده ترین کلمه گذشت است
آن را تمرین کن

پرمعنی ترین کلمه ما است
آن را به کار بر

عمیق ترین کلمه عشق است
به آن ارج بده

بی رحم ترین کلمه تنفر است
با آن بازی نکن

خودخواهانه ترین کلمه من است
از آن حذر کن

ناپایدارترین کلمه خشم است
آن را فرو بر

بازدارنده ترین کلمه ترس است
با آن مقابله کن

ادامه مطلب...

کلمات کلیدی :

ارسال شده توسط تاسیانه در 90/5/18:: 3:53 عصر

 

مرامتو عشقه...


کلمات کلیدی :

ارسال شده توسط تاسیانه در 90/5/12:: 4:12 عصر

خدایا مرا ببخش به خاطر تمام درهایی که کوبیدم و خانه تو نبود...


کلمات کلیدی :

ارسال شده توسط تاسیانه در 90/4/26:: 8:49 عصر

جانبازی که با خانواده اش در جنگل زندگی می کند...

ارزش خواندن دارد...کلیک کنید ( +  و  + )

فرصت خوبیست تا مسئولان خدمتگزار توفیق انجام وظیفه نصیبشان شود.


کلمات کلیدی :

<      1   2   3   4      >