باز کن پنجره ها را که نسیم
روز میلاد اقاقی را
جشن میگیرد ،
و بهار ،
روی هر شاخه ، کنار هر برگ
شمع روشن کرده است
هیچ یادت هست
توی تاریکی شب های بلند
سیلی سرما با خاک چه کرد؟
با سر و سینه ی گل های سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد ؟
هیچ یادت هست؟
کنون خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی ؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی
باز کن پنجره ها را
و بهار را باور کن