همه انسانها در لحظههای مختلف زندگی دچار احساسات خوشایند و ناخوشایندی میشوند. ریشه این احساسات و عواطف نوع افکار و گفتوگوهای درونی ماست. فکر و گفتوگوی درونی ما هم به اینکه به چه موضوعاتی توجه کنیم و چگونه توجه کنیم بستگی دارد.
هیجانات واقعیت دارند یعنی فیزیولوژی و شیمی بدن را تغییر میدهند اما دائمی و پایدار نیستند، بسته به اینکه نوع توجه و افکارمان عوض میشود حالات و هیجاناتمان هم تغییر میکند، اشتباهی که اکثر مردم دارند این است که هیجاناتشان را به واقعیتهای زندگی ربط میدهند، مثلا میگویند یک موقعیت حال من را بد کرد یا یک جمله حال من را خوش کرد یا آن کار من را دیوانه کرد اما در واقع این اتفاقات نیستند که ما را تحتتاثیر قرار میدهند، بلکه آن چیزی که ما درباره اتفاقات به خودمان میگوییم حال ما را خوش یا ناخوش میکند. عموم انسانها از کودکی یاد گرفتهاند که دنبال هیجانات خوشایند باشند و مدام دنبال کسب خوشی هستند و همیشه سعی میکنند از حال بد فرارکنند. در کل باید گفت فرارکردن از حال بد طبیعی نیست اما یک هنجار جمعی است. ما آموزش دیدهایم که این کار را انجام بدهیم ولی این رفتاری سالم نیست.